
دکتر رضا نظری | زهرا جعفری منشادی
جهان کنونی با واقعیت کوچکشدن خانوادهها و سیر آن از سوی خانوادههای گسترده به سوی خانوادههای هستهای مواجه شده است؛ از طرفی با وقوع مدرنیته و صنعتگرایی غربی و سایر پیامدهای حاصل از مدرنیتهی غرب، روز به روز فردیت در حال گسترش یافتن است و هر گروه یا نهاد جمعی که به وسیلهی ارتباطات مستقیم، عاطفی، پیوسته و همیشگی شکلگرفته بود در خطر اضمحلال و ازهمپاشیدگی.
در این میان جوامع اسلامی به علت ماهیت معرفتشناختی خود بر نقش خانواده تأکید فراوانی دارند، چرا که اساس جامعهی اسلامی بر خانوادهی اسلامی استوار است و به همین خاطر این نوع جوامع باید بکوشند در میان جریانات تاریخیِ غربی، از فروپاشیدگی نهاد خانواده جلوگیری کنند و سعی بر حفظ، نگاهداشت و تقویت آن داشته باشند تا بتوانند جامعهی اسلامی خود را حفظ کنند و تداوم ببخشند؛ در غیر اینصورت خطر از بین رفتن دین و حکومت دینی در هر یک از این جوامع نیز به وجود خواهد آمد. با توجه به این دغدغهی اساسی جوامع اسلامی که حتی به حکومتهای اسلامی نیز تسرّی پیدا میکند، نقش خانواده را در رویکردهای مختلف علمی و دینی بررسی کند و در نهایت رویکرد اسلامی را با هر یک از این رویکردها مقایسه کند تا مشخص بشود که چرا اسلام به اندازهی بسیار زیادی تأکید بر نقش خانواده و حفظ و بقای آن دارد.
در این نوشتار، رویکردهای جامعهشناختی، از قبیل کارکردگرایی، مارکسیسم و فمنیسم، رویکردهای روانشناختی گوناگون، رویکردهای دینی یهودیت و مسیحیت و در نهایت رویکرد دین اسلام بررسی و تبیین میشود؛ شاخصههای هر کدام تشریح میشود و نقدهای وارده به هر یک بیان میشود. در نهایت از رهگذر مقایسه این رویکردها با یکدیگر سعی میشود به شناخت نظری و معرفتی درستی پیرامون مقولهی خانواده –با تأکید بر خانوادهی اسلامی- در جامعه –با تأکید بر جامعهی اسلامی- دست یافت.